امام صادق(علیه السلام) در این روایت به ابن جندب مى فرمایند:
یا ابنَ جندب، حَقٌّ على کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا أنْ یَعرِضَ عَمَلَهُ فی کلِّ یوم و لَیْلَة على نَفْسِهِ فَیَکُونُ محاسِبَ نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأى حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأى سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یُخُزى یَومَ القیمةِ;
اى پسر جندب، بر هر مسلمانى که ما را مى شناسد، لازم است که در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بکشد; اگر کار خوبى در آنها یافت، بر آن بیفزاید و اگر کار زشتى یافت، طلب بخشایش نماید تا در قیامت دچار رسوایى نگردد.
امام صادق(علیه السلام) در این روایت، بر این نکته تأکید دارند که هر مسلمانى که ما را مى شناسد و خود را به ما منتسب مى کند و مى خواهد برنامه زندگیش را از ما بگیرد، باید کارهاى خود را وارسى کند.
از جمله ویژگى هایى که خداى متعال به روح انسان عطا کرده این است که مى تواند بر اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد. این یکى از مسایلى است که بسیارى از فیلسوفان جهان در آن متحیر مانده اند. هر کس معمولا مى تواند به دیگران و کارها و رفتارهاى آنان نظر داشته باشد، اما این که بتواند به خودش هم نظر داشته باشد از ویژگى هاى مهم روح آدمى است. کسانى که درباره معرفت نفس مطالعاتى دارند، به خوبى به این واقعیت پى برده اند که انسان موجودى است که مى تواند خود را تشویق کند، تنبیه نماید، توبیخ کند و... . این که این چه خصوصیتى است نیاز به بحثى مفصل دارد، اما گذشته از آن، یکى از الطاف خداوند است که به انسان مرحمت کرده است. بنابراین مورد تأکید است که انسان در هر شبانه روز، دست کم، یک بار اعمال خود را بررسى کند; ببیند آیا کار خوبى انجام داده است یا نه.
طبق این روایت، انسان باید حساب رس اعمال خود باشد، اگر کار خوبى در اعمالش مشاهده کرد، توجه داشته باشد که لطفى از جانب خدا است، از او توفیق بخواهد که آن کار را بیش تر انجام دهد. در روایات دیگرى آمده است که در چنین حالتى، ابتدا خدا را شکر گزارد، سپس از او بخواهد که توفیق عنایت کند تا فردا کارهاى بهتر و بیش ترى انجام دهد. اگر هم لغزشى در اعمال خود مشاهده کرد، تدارک کند و پیش از همه، توبه نماید. البته گاهى توبه لوازمى دارد; مثلا، اگر عملى از او فوت شده، قضا نماید یا اگر حقى از کسى ضایع ساخته، ادا کند و یا چنان چه کار زشت دیگرى انجام داده، آن را جبران نماید تا کارهاى بد در روح او رسوخ نکند و در نهایت، در قیامت نیز رسوا نشود..
امام صادق(علیه السلام) در کلمات خود، ضمن اشاره به محاسبه، این نکته را هم متذکر مى شوند که: لِئَلاّ یُخْزى یَوْمَ القیمةِ; تا در قیامت، رسوا نگردد. این هشدار ایجاب مى کند تا ما کاملا مراقب باشیم و کارى نکنیم که در قیامت رسوا شویم; چرا که در آن روز، دیگر راهى براى جبران وجود نخواهد داشت و به حسرت مبتلا خواهیم شد.
از نظر روحى، چنین هشدارهایى مهم و مؤثر است; زیرا تا وقتى انسان سود یا ضرر کارى را درک نکند نسبت به انجام یا ترک آن رغبتى نشان نمى دهد. عاملى که انسان را وادار به انجام کارى مى کند، نفع و مصلحتى است که از کار عاید او مى شود. نیز آنچه او را از انجام آن باز مى دارد، ترس از گرفتارى است. اگر بخواهیم برنامه صحیحى اجرا کنیم، باید فواید آن را در نظرمان مجسّم نماییم تا انگیزه اى براى انجام آن داشته باشیم و آن را بهتر انجام دهیم. عدم توجه به این مسایل و در نتیجه، کار بدون انگیزه، موجب مى شود انسان تنبل بار بیاید و مسایل را جدى نگیرد. بنابراین براى جلوگیرى از پشیمانى ـ که از هر عذابى دردناک تر است ـ انسان باید از همین حالا به حساب خود رسیدگى کند.
یکى از نام هاى قیامت، «یوم الحسرة» است. این نشانه اهمیت عذاب روحى ناشى از مسأله پشیمانى است. یکى دیگر از نام هاى آن «یوم الحساب» است. اگر انسان توجه نداشته باشد که روزى به کارهایش رسیدگى مى شود و از او حساب مى کشند، احساس مسؤولیت نمى کند و به فکر نمى افتد که به کارهایش سرو سامانى بدهد، کارى را ترک کند یا به کارى همت گمارد; اما اگر بداند که مسأله جدى است، به جزئیات کارهایش هم رسیدگى مى کند. در قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده است که عذاب قیامت به دلیل فراموشى روز حساب است; همان فراموشى که موجب مى شود انسان مرتکب کارهایى شود که در نهایت، عذاب ابدى را به دنبال داشته باشد: إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ.1 این عذاب براى کسانى است که روز حساب را از یاد برده اند، هر چند ممکن است به آن اعتقاد نیز داشته باشند، اما اعتقاد کم رنگ است، زنده نیست و در اعمالشان تأثیر نمى گذارد.
قرآن کریم داستان دو برادر را نقل مى کند که یکى از آنها بى بند و بار بود و دراموالش حساب و کتابى نداشت. برادر دیگر هر قدر به او سفارش مى کرد که مراقب اعمال و کردار خود باشد، مى گفت: ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّی لاََجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً;2 تصور نمى کنم قیامتى برپا شود و اگر به فرض هم خدا و قیامتى باشد و من به سوى خداى خود باز گردم، در آن جهان نیز منزلى بهتر از این دنیا خواهم یافت. مقصود قرآن از نقل این داستان این است که بگوید، چنین اعتقادى به معاد فایده اى ندارد; زیرا رکن اساسى اعتقاد به معاد، اعتقاد به حساب است. آنچه مهم است این اعتقاد است که در آن جهان زنده مى شویم تا نتیجه اعمالمان را ببینیم، وگرنه صرف اعتقاد به زنده شدن کارآیى ندارد. لازمه چنین اعتقادى توجه به عاقبت کار در همین دنیا است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)درروایتى مى فرمایند: حَاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبوا;3 پیش از آن که به حساب شما برسند، خود را مورد محاسبه قرار دهید.
اگر چنین باورى در انسان وجود داشته باشد که روزى به همه اعمالش رسیدگى مى گردد و مطابق آنها دقیقاً پاداش یا کیفر داده مى شود، به فکر محاسبه نفس خود مى افتد و از خود حساب مى کشد
مسأله محاسبه نفس به قدرى مهم است که برخى از علما در خصوص این موضوع کتاب هایى نوشته اند. در این باره آیات و روایات بسیارى داریم و بحث هاى فراوانى پیرامون آن انجام گرفته است. در کتاب هاى اخلاقى، دستورالعمل هایى به افراد داده شده تا بتوانند بهتر به این مهم بپردازند. براى محاسبه نفس سه یا چهار مرحله شمرده شده است:
اول مشارطه است; یعنى از اول صبح انسان با خودش شرط کند که آن روز وظایفش را به خوبى انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد.
دوم مراقبه است; یعنى در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد کرده تخطّى نکند.
سوم محاسبه است، که در آخر شب، به حساب کارهاى خود برسد; بررسى کند که چه مقدار به وظایف خویش عمل کرده و چه مقدار کوتاهى داشته است.
مرحله چهارم که برخى از علماى اخلاق آن را ذکر کرده اند معاتبه است; یعنى اگر انسان در محاسبه متوجه لغزش ها و اشتباهاتى در رفتارش شد، به جبران آنها خود را تنبیه کند; مثلا خود را ملزم کند که روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغى انفاق کند یا قدرى قرآن تلاوت نماید یا کار خیر دیگرى انجام دهد تا جبران مافات شود.
در مسأله محاسبه آنچه بیش از همه اهمیت دارد نفس حساب کشیدن از خویش است، تا اگر کار خوبى انجام داده بودیم، خدا را شکر کنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم، به فکر تدارک آن بیفتیم.
1. ص (38)، 26.
2. کهف (18)، 36.
3. بحارالانوار، ج 70، باب 45، روایت 26.